منم آن در بدر کوچه ی عشقی که هنوز
وسط خاطره ی کوچه ی دل محبوسم
عاشق دلکده ی کوی تو هستم و هنوز
پشت اندیشه ی چشمان دلت محسوسم
شوق دیدار تو دارد ،دل بی خانه ی من
از سر ذوق به هر گل که رسم می بوسم
از همان لحظه که دیوار دلم ریخت فرو
منم و بانگ مسیحایی این ناقوسم
گل گلخانه ی من لب بگشا حرف بزن
رحم کن ،دارم از این بی خبری می پوسم
منم و خلوت این کوچه و پاییز و غروب
و همان حسرت یک بوسه که من مایوسم
آه از آن روز که رفتی چه بگویم که دگر
ز تو خالی شده و پر شده از افسوسم
ریزش کوه دلم را بنگر باز بیا!
که چو دهقان فداکارم و بی فانوسم
#اعظم_تفرشی