اطلاعات تماس

رعنا صفاجو

سایر اطلاعات

متولد اندیمشک ساکن اهواز

گزیده ای از اشعار رعنا صفاجو

#1

گمان نمیکردیم بگذردوگذشت.
گمان نمیکردیم عشق تفسیر شود،
جوهره ی وجود تحقیر شود،
گمان نمیکردیم ،
شب سحر شود،
از فریاد شبانه ی عشاق ، گوش فلک کر شود،
گمان نمیکردیم ،خدا هم فراموشمان کند،
سخن از عشق به میان آید و خاموشمان کند،
گمان نمیکردیم بگذر د و گذشت ٠٠٠٠

#2

براستی دیوانگی ، به از عاقل نما ، بودن من است.
در سرم اسب جفا می تازد،
و سبزی شعر را
به زردی می نشاند.
و من صبر پیشه میکنم
من تیشه به جاودانگی این عشق بی ریشه میزنم،
من دیوانه وار
عاشق ترم
من ، دیوانه ی عاقل نمای این محضرم

#3

قصه ی مرا ، بپرس از خزان
و از عنکبوت پیر که تار ، تار،
نمور و در غبار ،
میبافد سرنوشت خاکستری ام را،
ومنم بازنده ی این قمار.
قصه ی مرا بپرس از خزان ،
که یار،
همی ب تمنا آمدو رفت
ن یک بار، ن چند بار،
واز من دوری و انزجار.
و انتظار
چهار فصل دلم ،پر شود ز پائیز بی بهار.

#4

کوچه پژواک غمی بی انتهاست،
کوچه لبریز،تباهی نواست،
قلب کوچه کوچه میتپد از جای پا،
قاصدک بگو نگاه تو کجاست،
تو من و شب را چه تعبیر کرده ای
شب من سیاهترین شب خداست.
تا سپهر لحظه ها پرمیکشم
کوچه شاید بیقرار لحظه هاست

#5

کنار آرزو هایم اردو بزن
و
سیاه چادری برپا کن،
مرا ب یک فنجان بابونه دعوت کن
و آمالم را شور رحمت کن.
برایم از وصال اقاقی و یار بگو
برایم از دل کوچک سار بگو
بگو چه خبر از کوک ساز؟
و ازخاهش نی لبک پر راز
.
کنار آرزو هایم ازو بزن.

#6

روحم ابستن واژه هاییست
مبهم
ومن منگ
، و در دستم تفنگ
و احساسم را بدوش میکشم
و تصویری از پیرمرد بستنی فروش

در سرم زوزه گرگی تنها .

شعر می خواند و جامی ب نوش

#7

در بند اسارت چشمهایش
در حیرت
و بغض نگاهش
ماهی کوچک برکه هم
شیفتگی را
با تنی عریان
به پایکوبی اقیانوس خیال میبرد
و خرقه ی عاشقی بر تن
بوی عطر پیراهن،
شیدا و رسوا،

با زخم بر تنهای خویش
به تماشا می نشیند.

#8

دل کندن از تو ،
کار زاری بود، که بلد نشدم.
دل کندن از تو ،
همان برچیدن رز بی خاری بود ،
که بلد نشدم.
هرکجا نسیم آمدنت حس شود،
مست و غزلخوان،
رسم عاشقی ات ،
سحر مهره ماری بود که بلد نشدم.