ناگهان طوفان شد و شعر مرا از یاد برد ...
آن غزلهایی که با عشقت سرودم باد برد ...
فکر میکردم که چونماهی به قلاب منی !
حیف شد یک لحظه رفتم صید را صیاد برد ...
فکر می کردمکه ما شیرین و فرهاد همیم ...
تلخ بودم من که شیرینی دگر فرهاد برد ...
در خیالاتم عروست بودم و لیلای عشق ...
سادگی کردم ...عروس دیگری داماد برد ..
حسرت روز وصال و گرمی آغوش تو ...
خانه ی قلب مرا ای خانه ات آباد ! برد ...
#اعظم_تفرشی