آمدم در عمق چشمانت تماشایت کنم
چشم در چشمت بدوزم بلکه شیدایت کنم
گم شدم در شعر چشمان سیاهت ناگهان
مثل بیت مثنوی باید که معنایت کنم
کوکب احساس من امشب چه نورانی شده
پس فرود آ بر دلم تا من هویدایت کنم
تنگ در آغوش من ،یا اندکی نزدیکتر
بخت با من باشد و شاید که اغوایت کنم
تو شب مستی و من آن بامدادان خمار
ای خمارین مست من غرق تمنایت کنم
ای شراب هفت ساله ، ای می انگور ناب
از جنون عشق می نوشی ! که لیلایت کنم؟
گم شدی در لابلای خاطرات زندگی
آنقدر می مانم آنجا تا که پیدایت کنم
این همه احساس مستی ! این همه دلدادگی !
پس بگو آخر چطور ای عشق ! حاشایت کنم

#اعظم_تفرشی