باز برگه سفیدی گیرم امد کردمش همچو ذغال باز شب شدو سیگار روی سیگار. سوال پشت سوال ک روزگار از چ با من اینچنین کرد از حرص چ بود بلور جوانیم ک اینطور شکست .مگرارث که بود بارها به او گفتم ما نیستیم از یک خمیر جوابم به سوالت را ببین اصلا ندارد یک ضمیر بر آب و دانت لعنت.جایی دگر دام گذار نام مریضت بر نامی دگر نام گذار در کوی کسی رو کز تو ریشه ای خشک شده دارد به جای گردن خم پیش رویت دستی مشت شده دارد پیوسته گریختمو گریختم تا اخر بمن وصل شد قاتل هرساعت و ثانیه ام قاتل یک نسل شد پذیرفتم ک تقدیرم اینست باید ک با او ما شوم در آن سیاه چال ترسناک سکوت بایدم تا جا شوم پرسید آن ک این غزل کرده مجهول کیست ان ک تو اینچنین کرده مجبور بود گفتمش آنکه، او خواندمش منظورم غم است آنکه ک به ماتم کرده محکومم غم است قول دادمش میرسد روزی ذره ذره، تو را از خودم میکاهم اما نوبتم رسید ناخوداگاه به شاطر گفتم ک یکی هستم ولی دوتا میخواهم....