- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 330
هرلحظه من از جام جهان باده زدم
گه بامن من زدم گه افتاده زدم
هـرگاه كه من بود مني مست نبود
تابوسه افتاده به سجاده زدم
حاتمي
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 332
ميشود آيا بسر شانه ها
شانه زني بر پر پروانه ها
ميشودايابه نهي تيغ تيز
بركف محجوري ديوانه ها
ميشودازسفره بي رونقي
نان بنهي دامن بيگانه ها
ميشود حكمي بدهي دشت را
سبز نبايدبشود دانه ها
گمشده در ائينه پندارها
راس حكومت همه ديوانه ها
ازكرم حاكم عمامه دار
ملك بدل گشته به ويرانه ها
شيخ دغل بازو فريبند خو
برده صفا ازهمه كاشانه ها
لعنت ونفرين بتو اي شيخ باد
سوخته كين ات پرپروانه ها
حاتمي
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 328
زندگی هديه منشور خداست
ادم اما بدم اميخته نيست
عالم ان نيست كه در منظر ماست
چشمه در كوزه ما ريخته نيست
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 333
غزالی بچه آهوئی بدشت اندر دمن ديدم
به رقص آورده بادی باغ ياس و ياسمن ديدم
نشانی از بدخشان در لبش شيرين سخن ديدم
وجودش گوهری ناياب دُری از عدن ديدم
چونركس چشم اودر چشم آهوی ختن ديدم
نمی دانم چه ها ديدم ، زخود بيخود نفهميدم
چمن رازينت از پايش به هنگام چميدن بود
زلبها شهد گلهاي بهشتي در چكيدن بود
به جانهاي فدائي روح در حال دميدن بود
تنش در پيرهن چون موج دريا در تپيدن بود
جواب در نگاهش بود، من چيزی نفهميدم
زچاك پيرهن موجي جنون اور نمايان بود
زروی قرص ماهش جان مجنونان به پايان بود
هلال طاق ابرويش عبادتگاه محراب خدايان بود
وجودش ايت آرامش وذلفش پريشان بود
به ما تابيد چون خورشيد،ولی اورا نميديدم
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 319
امد ولی افسون شده
آن سرو ناز نازها،آن ناز عشرت سازها
آن همنفس دم سازها، انجامها، آغازها
شاهين دل تنازشب ،شهبازها،
شهبازها
افسانه گوي رمزها ،افسونگر اندرزها
آمد ولی افسون شده!! خالي تر از آغازها