- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 236
سرشب تابه سحر در دل من تاب نبود
آسمان بود ولی انجم و مهتاب نبود
امدم خواب کنم چشم مرا خواب نبود
تونبودی به فلک سایه مهتاب نبود
دردلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
همه شب از سر شب تا به سحر بیدارم
لیک امشب زنبود تو قمر بیدارم
قمرم نیست ولی رو به سحر بیدارم
تو نبودی به شبم نور به مهتاب نبود
دردلم اه وغم و غصه که کمیاب نبود
کوسحر تاکه ببینم توزدر می ائی
صدف از هم بگشودی چوگوهر می ائی
شعله ازعشق بدل همچو شرر می ائی
قصه ای راکه شنیدیم بجز خواب نبود
در دلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
هردم از دور فلک در دل ما سوز دگر
به امیدی که رسد نوبت نوروز دگر
شاد باشیم زدیدار دل افروز دگر
این چنین جور زمان بحر کسی باب نبود
در دلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
نذر کردم توبیائی به سرت شانه زنم
گره اززلف تو پای دل دیوانه زنم
به سرو روی تو صدبوسه مستانه زنم
بی تو هر جام گرفتیم می اش ناب نبود
دردلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
نذر کردم تو بیا بوسه به آن دانه زنم
بوسه بر گونه جدا دانه جدا گانه زنم
شمع را کشته بسی طعنه به پروانه زنم
با وجود تو مرا حاجت مهتاب نبود
دردلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
تو بیا من همه شهر خبر دار کنم
صد شتر بحر ولیمه به سر دار کنم
دیگها بارکنم ،نغمه به بازار کنم
آنچنان جشن بگیرم که چنان باب نبود
دردلم اه وغم و غصه که کمیاب نبود
پرده بردار که رخسارقمر بگشاید
خنده کن تا زلبت غنچه کمر بگشاید
شعله عشق دلم همچوشرربگشاید
جوهر ذات تودر گوهر نایاب نبود
دردلم اه و غم وغصه که کمیاب نبود
رخت دیوانگی از درد توصحرافکنم
من مجنون شده زنجیرپا فکنم
سر عشق توعیان کرده هویدا فکنم
خواستم عکس تورا قاب کنم قاب نبود
دردلم دردو غم وغصه که کمیاب نبود
من اگرکشته شوم پای کسی دام تو نیست
کس دگر منتظراز جانب پیقام تو نیست
قتل من هم به برازندگی نام تو نیست
پیش از این کشتن عاشق که چنین باب نبود
دردلم اه وغم و غصه که کمیاب نبود
من به پای تو فکندم دل دیوانه خود
زدم آتش همه بال وپرو کاشانه خود
زچه رو نیست تراحرمت پروانه خود
این تغافل که نمودی تو زآداب نبود
در دلم اه وغم وغصه که کمیاب نبود
لب بام تو نشستم تو مراکیش مکن
این همه جور به این عاشق درویش مکن
ظلم بسیار نمودی تو ازاین بیش مکن
اشک چشمم که کم از غرش سیلاب نبود
دردلم اه و غم و غصه که کمیاب نبود
- توضیحات
- نوشته شده توسط: ایمان زارعی زند
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 8790
آهنگ تنهای شبگرد از ایمان زارعی زَند
شبای بی تو بودن رو
فقط با گریه سر کردم
تو که رفتی چه داغونم
گلی خشکیده و زردم
من اون تنهای شب گردم
که لبریز از غم و دردم
من اینجا با همه دنیا
و حتی با خودم سردم
نمیبینی چه غمگینم
نمیبینی چقد تنهام
به ظاهر غرق لبخندم
ولی آواره غم هام
تو که نیستی چه دلگیرم
دیگه از زندگی سیرم
برو ای بی وفا یارم
ولی از غصه می میرم
شبای بی تو بودن رو
فقط با گریه سر کردم
تو که نیستی چه داغونم
گلی خشکیده و زردم
من اون تنهای شب گردم
که لبریز از غم و دردم
من اینجا با همه دنیا
وحتی با خودم سردم
خواننده و ترانه سرا: ایمان زارعی زند
تنظیم: ابوالفضل کشتکار
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمدرضا شفیعی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 449
کاشکی بری یه بار دیه
میشد دستاته بگیرم
ی بار دیه بشد بگم
عاشقتم
هرجا ک حرفت آمد
گفتم او یاره منه آخه
آخه چجوری میشه
بره و دل بکنه ....
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمدرضا شفیعی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 361
دانلود آهنگ محمدرضا شفیعی عاشق کش
واسه یه لحظه جاتو
بامن عوض بکن تا
ببینی چی کشیدم
سخته فراموش کردن
دلتنگیامو ببین
ببین ک چقد خستم
حالم مثه یه کشتی
بی تو ب گل نشستم
آخرین بارو یادته
گفتی رضا بی طاقته
بزار امتحانش کنم
گند بزنم ب رابطه
جنبه ای بالایی داره
خیال من ک راحته
هرچی خیانت بکنم
اون هی میگیره نادیده
- توضیحات
- نوشته شده توسط: اعظم تفرشی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 397
در دلم شور عجیب افتاده بود
عشق آیا اتفاقی ساده بود؟
چشمهایش کار خود را کرده بود
با نگاهش هر چه غم را می زدود
کل دنیا پیش چشمم تار بود
قلب عاشق هم کمی بیمار بود
آمد و بیچاره قلبم را ربود
قلب بیمارم برایش زود بود
آمد و قفل دلم را باز کرد
بی مجوز عاشقی آغاز کرد
او خدای دل شد و من بنده اش
کار خود را کرد آخر خنده اش
تا سرم جنبید دید او آمده
دل نفهمید از کدام سو آمده
مست بود انگار دل بیهوش بود
گیج و گنگ و واله و مدهوش بود
هر چه بود انگار دل دیوانه شد
با خودش ، با من همه بیگانه شد
حس زیبا و قشنگی داشتم
دانه ی این عشق را من کاشتم
دانه را ناگه کلاغی برد و خورد
حس خوشبختی درونم زود مرد
حیف دنیا عاشقان را طرد کرد
حرف مردم عشق ها را سرد کرد
آه دنیا ... رحم در کار تو نیست ؟
دست بردار مدتی از کار ایست
#اعظم_تفرشی