- توضیحات
- نوشته شده توسط: ایمان زارعی زند
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 7862
آهنگ تنهای شبگرد از ایمان زارعی زَند
شبای بی تو بودن رو
فقط با گریه سر کردم
تو که رفتی چه داغونم
گلی خشکیده و زردم
من اون تنهای شب گردم
که لبریز از غم و دردم
من اینجا با همه دنیا
و حتی با خودم سردم
نمیبینی چه غمگینم
نمیبینی چقد تنهام
به ظاهر غرق لبخندم
ولی آواره غم هام
تو که نیستی چه دلگیرم
دیگه از زندگی سیرم
برو ای بی وفا یارم
ولی از غصه می میرم
شبای بی تو بودن رو
فقط با گریه سر کردم
تو که نیستی چه داغونم
گلی خشکیده و زردم
من اون تنهای شب گردم
که لبریز از غم و دردم
من اینجا با همه دنیا
وحتی با خودم سردم
خواننده و ترانه سرا: ایمان زارعی زند
تنظیم: ابوالفضل کشتکار
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمدرضا شفیعی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 382
کاشکی بری یه بار دیه
میشد دستاته بگیرم
ی بار دیه بشد بگم
عاشقتم
هرجا ک حرفت آمد
گفتم او یاره منه آخه
آخه چجوری میشه
بره و دل بکنه ....
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمدرضا شفیعی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 284
دانلود آهنگ محمدرضا شفیعی عاشق کش
واسه یه لحظه جاتو
بامن عوض بکن تا
ببینی چی کشیدم
سخته فراموش کردن
دلتنگیامو ببین
ببین ک چقد خستم
حالم مثه یه کشتی
بی تو ب گل نشستم
آخرین بارو یادته
گفتی رضا بی طاقته
بزار امتحانش کنم
گند بزنم ب رابطه
جنبه ای بالایی داره
خیال من ک راحته
هرچی خیانت بکنم
اون هی میگیره نادیده
- توضیحات
- نوشته شده توسط: اعظم تفرشی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 326
در دلم شور عجیب افتاده بود
عشق آیا اتفاقی ساده بود؟
چشمهایش کار خود را کرده بود
با نگاهش هر چه غم را می زدود
کل دنیا پیش چشمم تار بود
قلب عاشق هم کمی بیمار بود
آمد و بیچاره قلبم را ربود
قلب بیمارم برایش زود بود
آمد و قفل دلم را باز کرد
بی مجوز عاشقی آغاز کرد
او خدای دل شد و من بنده اش
کار خود را کرد آخر خنده اش
تا سرم جنبید دید او آمده
دل نفهمید از کدام سو آمده
مست بود انگار دل بیهوش بود
گیج و گنگ و واله و مدهوش بود
هر چه بود انگار دل دیوانه شد
با خودش ، با من همه بیگانه شد
حس زیبا و قشنگی داشتم
دانه ی این عشق را من کاشتم
دانه را ناگه کلاغی برد و خورد
حس خوشبختی درونم زود مرد
حیف دنیا عاشقان را طرد کرد
حرف مردم عشق ها را سرد کرد
آه دنیا ... رحم در کار تو نیست ؟
دست بردار مدتی از کار ایست
#اعظم_تفرشی
- توضیحات
- نوشته شده توسط: اعظم تفرشی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 1733
کاش در تندیس آدم دل نبود
این همه غم داخلش منزل نبود
کاش جای هر غمی آغوش بود
عاشقان را جرعه ای دمنوش بود
کاش می شد قلبها را لمس کرد
لحظه های عاشقی را حبس کرد
کاش می شد عشق را از سر نوشت
هر کسی تقدیر خود را می نوشت
کاش می شد واژه ها را مست کرد
در کتاب زندگانی دست کرد
کاشکی لیلی به مجنون می رسید
صبح خوشبختی آنها می دمید
کاش جنس قلب ما از شیشه بود
جای احساسات هم اندیشه بود
کاش می شد گفت دل از سنگ نیست
در خیال عاشقان نیرنگ نیست
کاش می شد عکس دل را قاب کرد
لحظه های بی کسی را خواب کرد
کاش دنیا مهربان و ساده بود
شعر خوشبختی ما را می سرود
کاش می شد عشق را ارزان فروخت
وصله های هر دلی با دست دوخت
کاش می شد گفت این دل تنگ نیست
ساز دل هر روز بد آهنگ نیست
#اعظم_تفرشی