- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 290
زین پس آن روزگاران خوب را فراموش میکنم زین پس خود با بستر غم هم آغوش میکنم از همواره خسته بودن خسته ام مدتهاست بار سفر بر برسته ام زین پس مخیله ام پاک میکنم آرزوهایم درسینه ای پر از گله خاک میکنم مردمان او ک شددرس عبرت از برای دیگران آن من شدم او ک شد انگشت نمای این و آن ، آن من شدم نانوشتم به قلم لوح به تنگ آمده بود پا ننهادم به زمین دنیا به جنگ آمده بود شیشه ی عمرم بسی تمنا ب سنگ آمده بود یک نوای دلخراش گویی ز هراس چنگ آمده بود مردمان یافتمش او ک شد عامل این ویرانگی یافتمش او ک شد آموزگار این دیوانگی آری ، این تنهائی مفرد از خودم تقصیر بود یا ک از روز ازل این ُچنین تقدیر بود مردمان دیگر بس است طعنه و نیرنگ و کینه ها تنها لحظه ای با دیده ای بگشوده بنگرید بر آیینه ها
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 264
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 267
عشق ........نرسیدنه با چشم باز ندیدنه طعم دلخوشی کنارش نچشیدنه بجز صداش صدای دیگه نشنیدنه کاش ک جای خالیش همچو دوران مدرسه با ی حرف پر میشد کاش ک برمن حرام نمیشدی تا این کوخ ِگلی تبدیل ب ُدر میشد از این طلوع و غروب تکراری من سخت غمگینم من پوست و استخوان شدم اما پیوسته سنگینم من امروز را آغاز نکرده گریزان از فردایم بنازم وفای َدرد را لحظه ای نگذاشت تنهایم
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 276
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 272
من هنوز به الکی قهرکردنهای تو عادت دارم واسه اومدن به مهمونی چشمات باز خجالت دارم من حسود نیستم ولی رو تو حس حسادت دارم اللهی پیشمرگت بشم من واسه تواز جونم سخاوت دارم من تو کلبه فقیرونه ی چوبی قلبم با تو عمارت دارم هر شب از خدا به تو پناه میبرم و درخواست اجابت دارم من رو همه چشم میبندم و کنار تو حس نجابت دارم اگه چشام روزی تو چشمات باز نشه من روزو شب حس اسارت دارم