- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 268
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 269
باز برگه سفیدی گیرم امد کردمش همچو ذغال باز شب شدو سیگار روی سیگار. سوال پشت سوال ک روزگار از چ با من اینچنین کرد از حرص چ بود بلور جوانیم ک اینطور شکست .مگرارث که بود بارها به او گفتم ما نیستیم از یک خمیر جوابم به سوالت را ببین اصلا ندارد یک ضمیر بر آب و دانت لعنت.جایی دگر دام گذار نام مریضت بر نامی دگر نام گذار در کوی کسی رو کز تو ریشه ای خشک شده دارد به جای گردن خم پیش رویت دستی مشت شده دارد پیوسته گریختمو گریختم تا اخر بمن وصل شد قاتل هرساعت و ثانیه ام قاتل یک نسل شد پذیرفتم ک تقدیرم اینست باید ک با او ما شوم در آن سیاه چال ترسناک سکوت بایدم تا جا شوم پرسید آن ک این غزل کرده مجهول کیست ان ک تو اینچنین کرده مجبور بود گفتمش آنکه، او خواندمش منظورم غم است آنکه ک به ماتم کرده محکومم غم است قول دادمش میرسد روزی ذره ذره، تو را از خودم میکاهم اما نوبتم رسید ناخوداگاه به شاطر گفتم ک یکی هستم ولی دوتا میخواهم....
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 284
من ناگزیر افتاده دراینجام تو کجا آمده ای گویی از پس ظلمت به ضحا آمده ای در جولانگه درد کس نبود تار مرا پود کند اخرین سیگار غمم را کمکم دود کند هر ک آمد مثلا حال بدم خوب کند پی این بودک چطور از کم وبیش سود کند حال تو کجا آمده ای ؟ حال چ سوالی داری ؟ حال ک دیدی سرو زیرم پس ب چ میپنداری ؟ تو ک از روز ازل همواره بمن تاخته ای ازتنم آیینه ی عبرت پیش روی همه انداخته ای هر زمان هم گله کردم گفتی تو یک تافته جدا بافته ای هر چ هم رقم خورد برایت خود ب خود ساخته ای حالم شبیه به مجروحیست میان راهبندان دلم محبت میخاهد اما ن محبتی شبیه ب سرای سالمندان حال تو کجا امده ای حال ک امده ای بیا از نونوارم کن غرورم پس بده سربلند میان انزارم کن بیاو دستم بگیر مرا خارج ز این متروکه کن یا ک سر اصل مطلب برو پرونده ام مختومه کن
- توضیحات
- نوشته شده توسط: میلاد طاهرزاده
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 271
- توضیحات
- نوشته شده توسط: محمود حاتمی هوليقی
- دسته: نوشتهها
- بازدید: 472
مرا بي شعله روشن كن
ببينم سايه سارم را
ببينم شاخه سارم را
ببينم رهزن دل را
نگارم را
ببينم باغ را گل را پرستورا
ببينم قاصدكها در كجا گيرند
مرا بي شعله روشن كن
بيا بامن
در اين دنياي وانفسا من تنها توئي تنها
واون تنها
تمام عاشقان تنها
وتن ها هريكي تنها
فلوتت كو؟
بيا بنشين بزن يك دم
فلوت ازتو وگوش ازما
بزن جانم بزن كم كم
ببر با نغمه هوش ازما
مرا بي شعله روشن كن
براي شعله يك بستر
فراهم كن كمي كمتر
بخوابان زير خاكستر
درونش اتشي بهتر
مرا بي شعله روشن كن
واز تنها تو تن ها را فراهم كن
بدور بسترشعله نفس هاچيده در هم كن
واينك همنس نم نم بدم در جان خاكستر
نفس از سينه بيرون كن
كه اكنون شعله خواهد زد
همان اذر دي و بهمن
فلوتت كو؟
بده اسفند
بگو بردَم ،كه باز اري بهاران را وباران را
بسازي نغمه ساران را
واز پروانه هاي پركشيده
روح سودا كن
دميده شور برپا كن
جهان يك دست شيداكن
فلوتت كو؟
مرا بي شعله روشن كن
حاتمي